مطلوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ه شده، لازم، طلبیده، طلب شده، همهپسند، مطابق میل، هموار، خوشایند، باب دندان، ازخداخواسته خواستنی، مرغوب، پسندیده، اشتها آور، عطشآور، لذتبخ
شکستخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل باخته، مغلوب، مقهور، منهزم، طرف بازنده، مغبون، متضرر، زیاندیده، پاکباخته، بنده، عاجز، زبون، سخره، مطیع، تسلیم، تابع، مظلوم
شکست دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل دادن، مغلوب کردن، عقبزدن، مالاندن متفرق کردن ناکاوت کردن، ضربهفنی کردن
شکست خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل وردن، باختن، بازنده شدن، خوردن، آب از سرش گذشتن اجتناب کردن مغلوب شدن، مغلوب گشتن، درهم شکستن، منهزمشدن، تسلیم شدن، تابع بودن، ردّ شدن
مظلومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه، ستمکش، مجبور، مفعول، مصیبتزده، مطیع، مغلوب، تحت سیطره، تسلیم، تابع، منهزم، شکستخورده
شکستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، ناکامی، نامرادی، باخت، مغلوبیت، مغلوبشدن، هزیمت، انحطاط، افول عدم اطمینان، بنبست، توقف عقبنشینی، دورشدن تخریب انقیاد انهزام، انکسار