متوجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، مواظب، دقیق، بادقت، ملتفت، هوشیار، عمیق، متفکر، آگاه، آشنا مقید، مصمم، سخت مشغول، هوایی، اندیشناک، غوطهور ساعی، پشتکاردار، فعال،
معجزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب زه، اعجاز عصای موسی، نفس مسیح، شق القمر، ید بیضا کار خارق العاده، چیز عجیب معجزۀدروغین ◄ سِحْر
[صفت] اُریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یب، کج، یکبر، مایل، مورب، قیقاج، یکوری، شیبدار▼، خَم تابیده، معوج، خمیده، خَمشده انحرافی لوزیشکل
پیچوتابدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، تابدار، تابیده، پیچاپیچ، درهم پیچیده، پیچخورده، تابیده، خمیده، ناراست، پُرتاب، پیچپیچی، پیچیده▼، معوج، مجعد هزارتو، هزارخانه، هزارچم
معجزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب زه، اعجاز عصای موسی، نفس مسیح، شق القمر، ید بیضا کار خارق العاده، چیز عجیب معجزۀدروغین ◄ سِحْر
بیتوجه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ] بیتوجه بودن، گوش ندادن، متوجهنشدن تو[یِ] باغ نبودن
موفق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل بودن، نتیجه دادن، نتیجهنشان دادن گرفتن معجزه کردن، بار آوردن