معماریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ی، مهندسی، آرشیتکتی، مهندسیساز کلاسیک، رومی بنایی، بساز و بفروشی
متقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زون، متناسب، همساز، سازوار، متناوب، ادواری، متوازن، متعادل، بهقاعده، مرتب، بهترتیب، متشابه، مشابه، شبیه، متساویالساقین، قرینه، همطراز، معادل، مساو
متقاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت متقارب، همگرا، تانژانت، تانژانتمانند، هرمشکل مماس، مجانب، نزدیکشونده کانونی
متقارب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ل] متقارب شدن، متمرکز شدن راه کسیرا قطع کردن تمرکز کردن، باریک شدن، باریک بودن رسیدن، احاطه کردن برخورد کردن
معیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود بارم، میزان، معیاراندازهگیری، اِشِل، مقیاس کوک قاعده
متقاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت متقارب، همگرا، تانژانت، تانژانتمانند، هرمشکل مماس، مجانب، نزدیکشونده کانونی
متقارب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ل] متقارب شدن، متمرکز شدن راه کسیرا قطع کردن تمرکز کردن، باریک شدن، باریک بودن رسیدن، احاطه کردن برخورد کردن
معیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود بارم، میزان، معیاراندازهگیری، اِشِل، مقیاس کوک قاعده
متمرکز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] متمرکز شدن، همگرا بودن، متقاربشدن درکانون متمرکز کردن، تمرکزدادن (کردن) متمرکز بودن، یکجا جمع شدن