متوقفشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ] متوقفشده، ترمزشده، بیحرکت معطل، لَنگ، بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، مسکوت، بلاتکلیف، پادرهوا، دیر نیازمند
تأخیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تأخیر، تأنی، معطلی، دیرکرد، دیر بودن تردید، احتیاط تعویق، وقتکُشی، تاکتیک تاخیری، بهتعویق انداختن، وقت خریدن، زمان بهدست آوردن، بازداشتن، کارشکنی
منتظرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه منتظر، متوقع، آرزومند، امیدوار مترصد، معطل، بلاتکلیف، نگران، دلواپس آماده بهخدمت، منتظرخدمت متوقع، پرتوقع
بیکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه بیکار، عاطل، هیچکاره، معطل، بلاتکلیف بیحرکت، ساکن، غیر فعال، راکد منقرض
توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر م] توقف، وقفه تعویق، تأخیر، معطلی، لنگی عدم تداوم ایست▼، قرار، سکون، بازماند مهلت خواستن، استمهال عدم تحرک پارک، پارک دوبله