معتقدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ] معتقد، مطمئن، متکیبهخود باخدا، باایمان، خداشناس، مؤمن مشرف مقید، پایبند، اهل زودباور قانع، مجاب، قانعشده متیقن
معتمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات انتدار، موثق، مؤتمن، قابل اعتماد، قابل اتکا، درستکار، صدیق، رعایت کننده، مراقب، راستگو، مطیع، نیکوکار ثقه، مصیب
بیمار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یمار بودن، مبتلا بودن، دچاربودن، رنج بردن، خوب نبودن، طوریش بودن اعتیاد داشتن، معتاد شدن بستریشدن، دربیمارستان پذیرفته شدن بیمارشدن، دچار تهو
زیادهروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات هروی کردن، بار کردن، درگناهغلتیدن، خوشگذرانی کردن، ولخرجی کردن، وافر بودن، مست شدن، پرخوریکردن، معتاد شدن
قانع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ور کردن، قسمخوردن، اعتقاد پیدا کردن، پی بردن، اسلام آوردن، مشرف شدن، معتقد شدن، مسلمانشدن، گرویدن، ایمان آوردن مجاب شدن، پذیرفتن
عیاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ] عیاش، مست، شخص معتاد معاشرتی، آدم اجتماعی، اهل گردش، جهانگرد دمدمی، ولنگار، ول
شیفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال یفته، مشتاق، مجذوب، هواخواه، متعصب، غیور، معتاد، فدایی، مخلص، آدم خودرأی پشتیبان، خوشسلیقه، صاحبنظر