مبادرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، اقدام کردن، دستزدن، راهی شدن، عزم کردن، پیشقدم شدن، عهدهدار شدن، قصد کردن، آمدن، برخاستن، آستین بالا زدن (کردن)، داوطلب شدن، دست بهکار ش
معاشرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی رت، مراوده، آمیزش، اختلاط، ارتباط، تماس، انس، الفت، دوستی نامزدبازی ملاقات، دیدار، استقبال، خوشامد، دعوت، تفقد، خوشامدگویی، احوالپرسی،
معاشرتی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اجتماعی بودن، مجلسآرایی، گروه دوستی، خوش معاشرتی، خوشمشربی، خونگرمی، میزبانی، انس، دنبالهروی، تطبیق، ادب معرفی، ایجاد آشنایی
مجاورتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مجاورت، همسایگی، چسبیدگی، نزدیکی همپوشی، همپوشانی، همنهشتی، تداخل تماس، لمس، تقرب مابهالاشتراک، وجه مشترک جوار، محضر، حریم، آستان ◄ جلو، منزل حو
مبادرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی مبادرت، اقدام، پیشقدمی، ابتکار عمل، نوآوری عزم، قصد شروع، مانور، افتتاح (آغاز) ادا، ایفا، اقامه، اِعمال، انجام، اجرا همت، پیشدستی، سعی، اهتم
آماده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آماده شدن، عزم کردن، پیشقدمشدن، آستین بالا زدن (کردن)، مبادرت کردن حاضر شدن▼ آغاز کردن برنامهریزی کردن، ازپیش تعیین کردن، حفاظت کردن، انتظار
عهدهدارشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، مأمورشدن، مسئول شدن، تقبل کردن، اقدامکردن، بهعهده گرفتن، متعهد شدن، مسئولیت را بهعهده گرفتن، آستین بالا زدن(کردن)، پرداختن، کاری دست کسی
عملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، حرکت، کار، بازی، کردار، رفتار، اقدامات، امر، عملکرد، فعل▼، گام، برنامه قاعده، رویه، روش، شیوه، اسلوب، طریقه ◄ رفتار، تدبیر، سَبْک مکانیس
سخاوتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ظربلندی، کرامت، کرم، جود، بذل، بذلوبخشش، فتوت، گذشت، بخشندگی، ایثار، ذینفع نبودن، ایثار مهماننوازی، معاشرت نیکخواهی بخشش، دهش اطعاممساکین
اجتماعی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تماعی بودن، آمیختن، خونگرمبودن، گرم جوشیدن، معاشرتی بودن، دور هم جمع شدن، عیاشی کردن راحت بودن، مهربان بودن آشنا کردن، معرفی کردن، الفت