معاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت] معاف، بخشوده معذور، مصون، ناپاسخگو، مستقل معاف ازحقوق گمرکی، دیوتیفری، رایگان غیرمشمول، مستثنی
معاف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، بخشودن، حذف کردن، خارج کردن، نشمردن، بهشمار نیاوردن، مستثنی کردن، مرخص کردن، تبرئه کردن، بخشیدن، ترحم کردن، اجازهدادن، آزاد کردن، مدارا کردن
معاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ودن، ازهفت دولت آزادبودن، ازهرقیدی آزاد بودن، مصونیت سیاسی داشتن، آزاد بودن معاف شدن، بهانه داشتن، تقصیر را بهگردندیگری انداختن
بهعلاوهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] بهعلاوه، علاوهبراین، بهاضافه بهپیوست، بهضمیمه درمجموع اضافهبر، افزونبر بلکه، مضافاً بر(به)این [که] بهاضافۀ، بهعلاوۀ
وافر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر بودن، فراوان بودن، پرجمعیت بودن، پربار بودن، ازآسمان ریختن (باریدن)، مضاف برچیزی بودن، برکت داشتن، میوه دادن اشباع بودن، تکمیل بودن، کامل ش
زائدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اضافی، اضافه، زیاده، مازاد، بیشازحد، مفرط، افراطآمیز، اتلافآمیز، تلفکننده غیرضروری، غیرلازم، تجملی، لوکس فزون، مزید، مضاف، سرریز
بخش جملهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه جمله، نهاد، گزاره فاعل، مفعول، فعل اسم، صفت، فعل، قید مصدر، اسم مصدر، حرف اضافه، ضمیر فعلبسیط، مرکب، لازم، متعدی، معلو
معاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت] معاف، بخشوده معذور، مصون، ناپاسخگو، مستقل معاف ازحقوق گمرکی، دیوتیفری، رایگان غیرمشمول، مستثنی