مصلحتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اقتضا، سیاست، صلاح، خِیر، صواب، علاج، چاره، درست، فایده، درمان مناسبت، وجود حق اقتضا، ضرورت، ایجاب، وجوب، جبر، لزوم، حاجت، احتیاج، نیاز، اجبا
مصلحت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بودن، مصلحت اقتضا کردن، صلاح بودن، شرایط ایجاب کردن، نتیجه دادن، ضروری بودن، اقتضا کردن، اقتضا داشتن، ایجاب کردن، نیاز داشتن آدم خود را شناخت
مصلحت نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی لحت نبودن، درست نبودن، شرایطاقتضا نکردن، صحیح نبودن، اثری نداشتن، کمکی نکردن، بیفایده بودن ضرر زدن، بدی کردن، گرفتارکردن، بهدردسر انداختن،
صلاح مصلحت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه لحت کردن، مشورت خواستن، بهداوریرفتن، پیروی کردن، تبادل نظر کردن، وارد شور شدن نصیحت شنیدن
عدم مصلحتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] عدم مصلحت، نامناسبت، ناسازگاری ناشایستگی ◄ عدم مهارت بدوَقتی، بیموقعی، زیانآوری بیسیاستی، بیفکری، کوتهبینی زیان، ضرر، خسران
آدم خیرخواهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی واه، آدم نیکخواه، مهربان، خدمتگزار مردم، خادم، مصلح، نیکوکار صدقهرسان، صدقهده، خَیّر، بانی خیر خادم اهل بیت
نیکوکاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ن، احسان کردن، وجدانداشتن، خدمتگزار مردم بودن، کار عام المنفعه کردن، مُصلح بودن، رفورم کردن، عیادتکردن، از ضعفا عیادت کردن، نواختن، دستگ
خیرخواهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ه، نیکوکار، خَیّر، مهربان، رئوف، مشفق، دوستدار، بخشنده، بامدارا، حساس، دلسوز پاکطینت، خوشفطرت مصلحتجو، مُصلح، نیکسگال، نیک اندیش، نا
مصلحتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اقتضا، سیاست، صلاح، خِیر، صواب، علاج، چاره، درست، فایده، درمان مناسبت، وجود حق اقتضا، ضرورت، ایجاب، وجوب، جبر، لزوم، حاجت، احتیاج، نیاز، اجبا
مصلحت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بودن، مصلحت اقتضا کردن، صلاح بودن، شرایط ایجاب کردن، نتیجه دادن، ضروری بودن، اقتضا کردن، اقتضا داشتن، ایجاب کردن، نیاز داشتن آدم خود را شناخت