مشهورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی امدار، نامی، نامآور، نامآشنا، اسمی، نامآشنا، نامجو [ی]، بلندآوازه، پرآوازه، تاریخی، برجسته، سرشناس، شناختهشده، محبوب، زبانزد، فراروی ان
مشاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مستشار، رایزن، ناصح، مؤتمن، وکیلمدافع، حَکَم، داور، مرجع نظردهنده، میانجی، راهنما، شخص کارشناس پزشک مشاور ◄ پزشک اندرزگاه ◄ زندان
دستگاههای موسیقی ایرانی: ماهورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی موسیقی ایرانی: ماهور، دشتی، همایون، شور، نوا، راستپنجگاه، سهگاه، چهارگاه، افشار برگردان (برگرد)، برداشت، بازگشت، مرکبخوانی، اوجوحضیض اصول (ه
خوشنام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، اسم درکردن، مشهورشدن، معروف شدن، اشتهار داشتن، تاریخی بودن، موقعیت داشتن، نامش برسر زبانهاافتادن، زبانزد عام و خاص شدن، جلب احترام کردن
برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت وقالعاده، استثنایی، چشمگیر، قابل ملاحظه، بارز، مشخص، قابل توجه شناختهشده، مشهور، معروف، ممتاز عمده، مهم
شایعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط شایع، شایعشده، دانسته، افشاشده آوازۀ شهر، معروف، مشهور پُرخبر
دانسته {1فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانش]}، معلوم، بدیهی، مسلم، قطعی، بلاشک، شنیده، آموخته، دیدهشده، شناختهشده، آشنا، جاافتاده، مشهور، معروف، منتشرشده، چاپشده مرسوم، عام به
معروففرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ده، محبوب، زبانزد، نامدار، نامی، نامآور، بلندآوازه، پرآوازه، تاریخی، ممتاز، برجسته، سرشناس، مشهور بارز، مشخص، قابل توجه گاو پیشانی سفید