آدم فقیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی قیر، مسکین، درویش، ورشکسته سائل، گدا آشغالجمعکن مساکین، فقیربیچارهها، فقیرفقرا، قشر آسیبپذیر
ضعیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ف، بی رمق، زار، نزار، نحیف، سست، بیمارگونه، مسکین مانده، درمانده، افتاده، بیچاره، خوار و خفیف، افتان و خیزان ملایم، ظریف، نازک▼ بیعرضه، بیدستوپا،
تهیدستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ره، بیچیز، مستحق، نیازمند، محتاج، بیبضاعت، مسکین، درمانده، ناچار، ناتوان، مفلوک، فلکزده، علیل، ذلیل، آسمانجل، آسوپاس، ندار، نادار، ناک،
مستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] مستی، سُکر، عدم اعتدال شُرب خمر، میگساری، عیاشی، نوشیدن شراب کِیف، بیخودی، نشئگی، خلسه سکسکه، لغزش زبان، مشکلِ سخن عربده بزم، شرب ساغرریزی خما
فقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، بینوایی، ناداری، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی، مضیقه، افلاس، تنگروزی، افتادگی، درماندگی، فلاکت، نداری، هیچی، عسرت، مسکنت گدایی، دریوزه، پرسه