مسلم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال گرفتن، مبتدا گذاشتن، فرضکردن قرار دادن، گذاشتن، مطرح کردن
اصل مسلّمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال صل موضوع (اصلموضوعه 496)، اصل اقلیدس، اصل متعارفی، فرض، مقدمه، مبتدا، مبدا، صغرا و کبرا، قاعدۀ کلی، قضیۀ بدیهی اولیات، مدخل پارادوکس، متنا
نیروی مسلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی مسلح، نفرات جلوداران، طلایه، پرچمدار گارد سلطنتی، سپاه جاوید، غلامان، ملازم نیروی انتظامی، نیروی ضداغتشاش چترباز، پاسگان، گا
پیشداوری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال اوری کردن، ازپیش تعیین کردن، مسلّم گرفتن، بیپروا بودن
پیش فرض گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رض گذاشتن، فرض کردن، مبتدا گذاشتن، مسلّم گرفتن مقدمهچینی کردن، آغاز کردن
ثابت شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال محرز، معلوم، واضح، بدیهی، مسلّم، یقین، مبرهن، مثبت، غیرقابل انکار، قطعی، قابل اثبات، مدلل، یافته
دانسته {1فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانش]}، معلوم، بدیهی، مسلم، قطعی، بلاشک، شنیده، آموخته، دیدهشده، شناختهشده، آشنا، جاافتاده، مشهور، معروف، منتشرشده، چاپشده مرسوم، عام به