نیروی مسلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی مسلح، نفرات جلوداران، طلایه، پرچمدار گارد سلطنتی، سپاه جاوید، غلامان، ملازم نیروی انتظامی، نیروی ضداغتشاش چترباز، پاسگان، گا
انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ن، ریختن، افکندن، خواباندن، افقی کردن ساقط کردن، باخاک یکسان کردن، مسطح کردن، تخریب کردن، تضعیف کردن پراندن، پرانیدن، پرت کردن، پراکندن، افشاندن، پا
توان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، توان بخشیدن، توانمند کردن (ساختن)، تقویت کردن، اختیار دادن، اختیارات لازمه را دادن، تفویض کردن، مسلح کردن شارژ کردن، پُر کردن روشن کردن، راه انداخ
جنگ آغازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگ آغازکردن، اعلام جنگ کردن، بسیج شدن، مسلح شدن، شوریدن محاصرهکردن، درمیان گرفتن بهراه افتادنجنگ، بالا گرفتن مخاصمات، شعلهور
صاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل هموار، مسطح، تخت، مستقیم، صیقلی، کرکی، مخملی، مخملین آبساب اتوکشیده، سهتیغ لغزنده، سُر، لیز، روغنی، چرب کُند همگن تراز، افقی خالص، ساده