مسخرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مسخره، مضحک، ازمُد افتاده، آنتیک مهمل، چرند، مزخرف، نامعقول شخص مسخره ◄ مقلد، بذلهگو، ظریفطبع
[مسخره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ه کردن، دستانداختن، حرکات کسی را تقلید کردن، استهزا کردن مسخره کردن 851]
مسخره بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سخره بودن، آدم را به خندهانداختن، مضحک بودن، سرگرم کردن، احمقانه بودن، احمقانه رفتار کردن خنداندن
مسخره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کردن، دست انداختن، حرکاتکسی را تقلید کردن، استهزا کردن▲
[مسخرهبازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بازی، تقلید، پانتومیم، هنر تئاتر، ادا، حرکت معنیدار تمسخر، استهزا هجو، تجسم غیرواقعی طوطیواری، تشابه تظاهر، فریب ◄ مسخرهبازی 851]
مسخرهبازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ازی، تقلید، پانتومیم، هنر تئاتر، ادا، حرکت معنیدار تمسخر▲ هجو، تجسم غیرواقعی طوطیواری، تشابه تظاهر، فریب
[مسخره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ه کردن، دستانداختن، حرکات کسی را تقلید کردن، استهزا کردن مسخره کردن 851]
[مسخرهبازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بازی، تقلید، پانتومیم، هنر تئاتر، ادا، حرکت معنیدار تمسخر، استهزا هجو، تجسم غیرواقعی طوطیواری، تشابه تظاهر، فریب ◄ مسخرهبازی 851]
تمسخر آمیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تمسخر آمیز، استهزا آمیز، مسخرهآمیز، حاوی طعنه، باطعنه آنتیک، مضحک طنزآمیز، غیرجدی، لوده
غیرعادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بیرویه، بیحساب، نسنجیده، بدون قانون و قاعده، بیقاعده، نامتعارف ناشناخته، خارجی نادر مضحک، مسخره، استثایی، عجیب، شگفت آور، فاحش، اغراق آمیز