متحیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ت، گیج(شده)، انگشت بهدهان، دچار بهت و حیرت، حیران، مات، متعجب، شگفتزده، نامطمئن
مفعولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ول، موضوع مستنیر، کسبِ نورکننده عروسک، آلت دست، بازیچه، دستخوش، درمعرض، دچار، مغلوب، تحت سیطره، مظلوم -زده (∊ هیجانزده) زمین آشآلو منفعل▼ مجبور، م
درخشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شان، نورانی، روشن، فروزان، شبنما، تابنده، افروخته، عالمتاب درخشنده، براق، اطلسی، صیقلی، متالیک، برافروخته، تابان، تابناک، مشعشع، منور، رخشان، مش
جاذبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جاذب، جذبکننده، رباینده، کششی مغناطیسی جالب، جلبکننده، جالبِ توجه، جذاب، گیرا، باحالت، بامزه، انگیزنده، برانگیزنده، مهیج، دوستداشتنی، زیبا جاذب ن
انعکاسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بازتاب، بازتابش، برگردان، برگشت، بازتاب نور تصویردرآینه، تصویر وارونی جانبی انکسار، شکست، پخش، دستگاه نوری، تجسم جذبِ نور، جسم سیاه، مستنیر، کسب
نفهمیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ، متحیر بودن، ازدرکچیزی عاجز بودن، درشگفت بودن، تو[یِ] باغ نبودن، ندانستن درست نشنیدن