متخصصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه شخص حرفه‌ای، پروفسور، فوق متخصص، آموزگار نویسندۀ معتبر حسابدار رسمی (خبره، قسم‌خورده) کارشناس فنی، کارشناس رسمی دادگستری بزرگتر، ریش‌سفید
متخصص زیباییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بایی، جراح پلاستیک، آرایشگر، سلمانی، بندانداز، تیغ‌زن، دلاک مانیکوریست، متخصص پدیکور
دیوانه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ه کردن، تهییج کردن، عصبانی کردن، دست انداختن امانکسی را بریدن، بی‌طاقت و مستأصل کردن
احمقانهرفتار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رفتار کردن، سردرگم بودن، به‌ضررخود کار کردن، به‌بخت خود لگد زدن، شصت پایش توی چشمش رفتن، مستأصل بودن
آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربه‌در، جنگ‌زده، غریب، گم‌شده، سردرگم، بی‌نام‌ونشان، آسمان‌جل، آلاخون‌والاخون، آلاخون، بی‌سروسامان، بی‌خانمان، بی‌وطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی
تفسیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ر، تعبیر، تأویل، ترجمه▼، تعریف، بیان، توضیح، پرداخت، پردازش تعبیر خواب، خواب‌گزاری انتقاد مستفسر، خواهان توضیح و تفسیر
