متحیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ت، گیج(شده)، انگشت بهدهان، دچار بهت و حیرت، حیران، مات، متعجب، شگفتزده، نامطمئن
قرارداد منعقد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد منعقد کردن، قرارداد بستن، محضر رفتن، محضری کردن، عهدهدار شدن پیشفاکتور دادن پیمانبستن، قول دادن پذیرفتن، موافقت کردن، تواف
مطلعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ق، باخبر، مستحضر، آگاه، آگه، واقف، درجریان، متوجه بااطلاع، آشنا، وارد، بصیر، علیم، محیط، مسلط، دانا، کتابخوان خبردار، توجیهشده باتجربه، مجرب
بیملکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی بیملک، مستأجر، اجارهنشین، خانهبهدوش ندار، تهیدست، خوشنشین اشغالکننده، غاصب متحصن، اعتصابچی وابسته، تابع اجارهدار وامدار غاصبانه
نفهمیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ، متحیر بودن، ازدرکچیزی عاجز بودن، درشگفت بودن، تو[یِ] باغ نبودن، ندانستن درست نشنیدن
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی