مساوی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ل] مساوی بودن، جبران کردن آب ازیک چشمه خوردن، پهلو بهپهلو زدن، پابهپارفتن، کوس زدن، بهیک نتیجه رساندن، همرأی شدن، سازگار بودن ازپس حریف برآمدن،
مساوی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ردن، بردوباخت نداشتن، مساوی شدن، سربهسر شدن، برابر شدن، برابر گشتن متعادل کردن، تعادل ایجاد کردن، موازنه کردن، ثبات دادن تسویه کردن، جبران کردن هم
مساوی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ل] مساوی بودن، جبران کردن آب ازیک چشمه خوردن، پهلو بهپهلو زدن، پابهپارفتن، کوس زدن، بهیک نتیجه رساندن، همرأی شدن، سازگار بودن ازپس حریف برآمدن،
مساوی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ردن، بردوباخت نداشتن، مساوی شدن، سربهسر شدن، برابر شدن، برابر گشتن متعادل کردن، تعادل ایجاد کردن، موازنه کردن، ثبات دادن تسویه کردن، جبران کردن هم