مشوّق [شخص]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه [شخص]، برانگیزنده، مُصرّ، سمج، خاطرجمع سخنور، فصیح، ظریفطبع مالیخولیایی سرزنده
تمام نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ام نکردن، ناتمام گذاشتن، رهاکردن، نیمهکاره (زمین) گذاشتن، نادیده گذشتن، فروگذاردن، غفلت کردن سمبل کردن، ماهر نبودن، کم گذاشتن بهنتیجه نرسیدن،
پشتیبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) مشوق، فرشتۀ محافظ، حامی، پارتی، آشنا، پشت، پشتوانه
انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یزنده، مشوق، محرک▼، جالب، جالب توجه، هوسانگیز، مطلوب، دوستداشتنی وسوسهانگیز، اغواکننده، عشوهگر، عاشقکش، دلربا، فریبنده، شیطانی معتا
انگیزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام معانیمختلف برای انگیزه}، محرک، سبب حرکت، موجب، مشوق، وسيله، مسبب، کشش، عامل، باعث، منشأ، علت، تحریک موجبات مادی حرکت ◄ موجب▼ {نیروی(روان
موجبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ادی حرکت و انگیزۀ [مادی]، انواع انگیزه:}، مشوق، مشوق مادی، محرک، فشار، اعمال نفوذ، مضیقه، اجبار، تحریک، فوریت، ضرورت، اضطرار تلنگر، مهمی