ماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه اذق، بامهارت، هنرمند، ممتاز، زبردست، تردست، متبحر، حرفهای، کارشناس، کارآزموده، آزمودهکار، بلندوپست دیده، جهاندیده، باسابقه، گرموسرد رو
ماهربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ربودن، سررشته داشتن، تبحر داشتن، خوب بودن، درخشیدن، برتر بودن، لم کاررا دانستن، صلاحیت داشتن فن بهکار بردن، یدطولا(یی) داشتن درکاری، نافش
ماهرنبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه بودن، ناشی بودن، بههم آوردن، تازهکار بودن، مبتدی بودن، ذوق هنری نداشتن، صلاحیت نداشتن، لیاقت نداشتن، لایق نبودن، ندانستن، تمام نکردن آش
قبرستانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ستان، گورستان دخمه، سردابه غسالخانه، مردهشور(ی)خانه، سردخانۀ پزشکی قانونی سر خاک، سر مزار، مدفن بلوک بهشتزهرا
مزرعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شتزار، زمین، زمینزراعتی، رستنگاه، کلخوز، مزارع مرتع قطعه، بنه، بیجار، قطعۀ زمین، مِلک باغ میوه، مزرعۀ صیفیکاری، باغچه، تاکستان، موستان، باغستان
هنرپرورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] هنرپرور، هنردوست، هنرشناس ماهر، باهنر