مزدورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگطلب، سامورایی، گلادیاتور، نظامی اجیر، دستنشانده، عامل، مأمور خودفروش ◄ مزدور
مزدورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وش، خودفروخته، پولکی، فروشی، رشوه گیر، اجیر، جیرهخوار، عامل، مزدبگیر، حقیر گلادیاتور ◄ مزدور دستنشانده، عامل، مأمور
مزدورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگطلب، سامورایی، گلادیاتور، نظامی اجیر، دستنشانده، عامل، مأمور خودفروش ◄ مزدور
مزدورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وش، خودفروخته، پولکی، فروشی، رشوه گیر، اجیر، جیرهخوار، عامل، مزدبگیر، حقیر گلادیاتور ◄ مزدور دستنشانده، عامل، مأمور
کاردانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی باتدبیر، مدبّر، سیاستمدار، سازمانده، طراح، سیاسی توطئهگر، دسیسهچین، دسیسهباز، سیاستباز، حسابگر، منفعتجو، زیرک مصلحتاندیش، مصلحتبین آدم
کارگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کارمند، مزدبگیر، حقوقبگیر، خادم نوکر، عمله، فعله، کارگر ساختمانی، شاگرد کارمند، کارشناس، معاون اداره، رئیس اداره، مدیرکل، کارمند دولت، بو
مالپرستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سودجو، محتکر، کاسب، مزدور، پولکی، افزونطلب، مالدوست، پولپرست، جاهطلب، خودخواه، آزمند، طماع، حریص، مالاندوز، گردآورنده