مرکزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قل، محور، قطب، کانون، وسط، قلب، هسته، ناف، کمر، جزء اساسی سانتر نقطۀ پرگار
مُرَکّبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مُرَکّب، ترکیبشده، متحد، یگانه منسجم، متمرکز قائمبهذات، ذاتی مخلوط، آمیخته آمیزشی سنتزشده، مصنوعی، شیمیایی ترکیبی، ساختنی قرین
مرکب بودن ازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ب بودن از، متشکل بودن از داشتن، حاوی بودن، شامل بودن، دربرداشتن، شامل شدن خوردن، داشتن جزءوابسته
موبایل و تلفنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، تلفن همراه، موبایل، آنتن دادن، سرویس پیام کوتاه، اساماس، سیمکارت، هندزفری، ویبره، ویبراتور، مسیر، مشترک موردنظر تلفن، بیسیم، تلفنمنشی،
کانونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نون، تقاطع، مرکز، محلگردهمآیی، محل تجمع، محل اجتماع، وسط مرکز شهر، بازار، انجمن، باشگاه، کلوب، پاتوق، ساختمان تفریحات کانون گرم خانواده، منزل، خانه
آغازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم غاز، ابتدا، اول، شروع، سر، مرکز بدو، بدایت، عنفوان، مبدأ▼ طلوع، ورود برخاست، حلول، نشئت، فرارسیدن نوباوگی، جوانی آغاز تاریخ، بدویت، کهنگی تأسیس، افتت
وسطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم م] وسط، میان بحبوحه، اواسط میانگین میانِ چرخ، توپیِ چرخ مغز، ناف، مرکز نیمهشب، نیمروز، ظهر، اوج، نیمۀراه، نقطۀ وسط، نصفۀ راه، میانۀ راه ◄ راهِ میانه
مهد (محل نشوونما)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نشوونما)، زمینۀ رشد، محیط مساعد، محل پرورش، کانون، مرکز، کاشانه، آشیانه گهواره، مبدأ انکوباتور، رحم، جنین، زادوولد زمینه، پسزمینه