مرتعشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، دارای نوسان، ضربان‌دار، تپنده، مواج، آویزان، لرزان، جنبان، جنبنده، متحرک متلاطم درخشنده، سوسوزننده، روشن
مراعاتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ت‌کردن، رعایت کردن، درنظرداشتن، مودب بودن منطبق بودن
مرجع نظردهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ظردهنده، داور، حَکَم، حاکم‌شرع، قاضی کارشناس، کارشناس رسمی، ارزیاب کارآگاه، بازرس، بازپرس، مشاور منتقد، رساله‌نویس ناظر، ناظرین سیاسی، مفسر
کتاب مرجعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ع، فرهنگ، دایره‌المعارف، فرهنگ‌نامه، مأخذ، مرجع، کتاب دانشگاهی▲ واژه‌نامه، گنجواژه، تزاروس، فرهنگ بیان اندیشه‌ها، فرهن
رعایت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته رعایت کردن، مراعات کردن، به‌جاآوردن، پیروی کردن، منطبق بودن اطاعت کردن عمل کردن، کردن ملاحظه کردن، احترام گذاشتن، اهمیت دادن
رعایتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته یت، مراعات، نگهداری، احترام متقابل، ملاحظه، انجام، عمل، اطاعت رعایت قانون، قانون‌مداری، قانون‌مندی رعایت حق‌تقدم نگاه‌داشت تقلید، عب
