مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
مرد ازدواج نکردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اج نکرده، عزب، مجرد، یالقوز، راهب، زاهد، تارک دنیا ضد بشر، آدم تنها
مهد (محل نشوونما)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نشوونما)، زمینۀ رشد، محیط مساعد، محل پرورش، کانون، مرکز، کاشانه، آشیانه گهواره، مبدأ انکوباتور، رحم، جنین، زادوولد زمینه، پسزمینه
منقرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، ناپدید، هلاک، مرده منسوخ، درحال مرگ، درحال انقراض، درحال احتضار، درحال مردن عهدبوق، گذشته نفله، تباه
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
عاشق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بودن، عشق باختن، ازعشقمردن، مردن عاشق شدن، بهدامافتادن، شیدا شدن، اظهار عشق کردن زردروی بودن، بیدل بودن
بیغرض بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غرض بودن، نفعی نداشتن، ذینفعنبودن، خود را فدا کردن، قربان رفتن، برای دیگری مردن، نفع شخصی نداشتن، نفع شخصیرا در نظر نگرفتن نثار کردن، تقدیمکردن،