مردودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] مردود، ردّشده، مذموم برگشتی، مستردشده، برگشت خورده، نکوهیده ناباب، نامناسب ناشايسته، فاقدشرايط (صلاحیت) لازم، غيرقابلقبول، انتخاب نشد
محدودیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یت، سهم معین، تعیینسهم، تسهیم محدود نمودن، تحدید کوچکی حبس، بازداشت
محدودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ود، مشخص، تعریفشده، معیّن، کم، قلیل، کوچک، متناهی محصور، مرزی تنگ کناری مشروط [اصلاحی] بالغ
محدود کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عل] محدود کردن بستن، مشخص کردن، خط کشیدن عرصه را تنگ کردن مشروط کردن سهم هرکس را دادن، تسهیم کردن پایان دادن کم کردن
محدودکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دودکننده، محدودسازنده، مشروط، غیر منعطف، شاق، سخت، دشوار افسارزده، محدود(شده)، زندانی▼ انحصارطلب، انحصارگرا بسته، تنگ، باریک مانع انحص
مقدار محدودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دود، حداقل، حداکثر، ماکزیمم، سقف، غایت، حد حد نصاب، حضور سنجش، اندازهگیری، توزین کوپن، تکه، سهم مشت، خروار، وجب محتوا، محتویات، مظروف توده، مقدار ز
راندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دشده، مردود، مطرود، دورانداخته، بیرون شده، بیکس▼، جذامی بیگانه، غریبه، خارجی مغضوب، موردبیاحترامی پناهنده
باطلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ، منسوخ، مردود، ملغا، ملغی، لغو، ردشده، محکوم، ردکردنی یاوه، عبث، ضایع، مهمل، پوچ، نامعقول، غیرمنطقی، بیهوده نادرست، بیمعنی، ناحق، ناراس
نامناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناجور، ناباب، نابهجا، بد، غلط، افتضاح، نامطلوب توصیهنشده غیرعملی، مردود، نابههنگام ناشی برکنار، غیرقابل استفاده، خراب ناسازگار▲
بازماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بازمانده، وارث، یادگار، جانشین، ذینفع بیوه، مطلقه بازماندگان، اعقاب برکنارشده، مردود
مستثنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ستثنا، محروم، بینصیب، بیبهره، ممنوعشده، مستثناشده، خطخورده مردود، غیرممکن بیرون گذاشتهشده، ممنوعالخروج، تبعیدی، اخراجی، پناهنده طردشده، مطرود،