مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
بیمارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بستری، مریض، مبتلا، دچار، مبتلا بهمرض مشخص▼ عاجز، علاج ناپذیر، درحال موت، مردنی مجروح، زخمی، شوکه، مصدوم، مضروب، آسیبدیده رنجور، دردمند، نا
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
بیدوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وام، یکبارمصرف، ناپایدار آنی، لحظهای، یکروزه، یکشبه موقت، کمعمر، موقتی، عاریتی، بیثبات فانی، مردنی، فناپذیر، بیفردا دنیوی
کشآمدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی مدنی، کِشی، کشسان، الاستیک، ارتجاعی، فنری، پسجهنده، مرتجع، لاستیکی شناور، جستوخیزکننده پلاستیک، تاشو، خمشو، منعطف برگردان نرم