مردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی مرحوم، شهید، خدابیامرز، شادروان، قربانی، ناکام، جوانمرگشده، مدفون، کشتهشده میت غریق
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
مردودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] مردود، ردّشده، مذموم برگشتی، مستردشده، برگشت خورده، نکوهیده ناباب، نامناسب ناشايسته، فاقدشرايط (صلاحیت) لازم، غيرقابلقبول، انتخاب نشد
مرادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ید، هدف، آرمان، خواسته، کام، منظور، مقصود، میوۀ ممنوع، وسوسه، هدف
مرد ازدواج نکردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اج نکرده، عزب، مجرد، یالقوز، راهب، زاهد، تارک دنیا ضد بشر، آدم تنها
گروه اجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی امت، خلق، ملت▼، عامه، عامۀ مردم، جامعه، جماعت، آحاد، افراد، کسان، عالمیان، عالم، گروه، خانواده، حزب، نسل نژاد، نسب
گیج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، مردد کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن، گمراه کردن، شک ایجاد کردن سرگشته کردن، حیران کردن
شککردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دید کردن، تردیدداشتن، مردّد بودن، احتیاط داشتن، معین نبودن، مشروط کردن، بیعزمبودن، ترسیدن، اکراه داشتن به کسی (چیزی) بدبین بودن
مشکوکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شکوک، شکاک، بدبین، بداندیش، ظنین، کافر فرصتطلب حسود دودل، مردد ◄ شکاک