مراعاتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تکردن، رعایت کردن، درنظرداشتن، مودب بودن منطبق بودن
رعایت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته رعایت کردن، مراعات کردن، بهجاآوردن، پیروی کردن، منطبق بودن اطاعت کردن عمل کردن، کردن ملاحظه کردن، احترام گذاشتن، اهمیت دادن
منطبق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بودن، پیروی کردن، ساختن، خوردن، سازگاری کردن، سازگار بودن، بهقاعده بودن، خودرا انطباق (تطبیق) دادن، همرنگ جماعت شدن، تسلیم شدن قادربه انطباق (باشرای
بهیادماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه هیادماندن، بهجا آوردن، تشخیصدادن، شناختن، آشنا بودن، دانستن بهیاد داشتن، اظهار آشنایی کردن، فراموش نکردن، نگهداشتن حفظ کردن▼، ازبردانستن،
راغب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام غب بودن، آمادۀ انجام کاریبودن، داوطلب بودن، تقبّل کردن، قبول زحمت کردن، رغبت داشتن، اراده کردن نظرداشتن، قصد کردن، همراهی کردن، رضایت دا
رعایتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته یت، مراعات، نگهداری، احترام متقابل، ملاحظه، انجام، عمل، اطاعت رعایت قانون، قانونمداری، قانونمندی رعایت حقتقدم نگاهداشت تقلید، عب