مذکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نر، مرد، آقا، رجل، جنس خشن، ذکر، ذکور، مردک، آغا، پیرمرد شوهر، شوی، زوج، همسر برادر، داداش، اخوی پدر، ابوی، ناپدری، پدرخوانده، پدربزرگ، عمو، دای
مذاکره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته دن، بحث کردن، چانه زدن، چکوچانه زدن، گفتگو کردن، گفتگو را ادامه دادن، تبادل نظر کردن، تجارت کردن عرضه کردن سازش کردن، قرارداد منعقد
تبادل نظر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ظر کردن، مذاکره کردن، بحثکردن، مشورت کردن، استدلال کردن، صلاح مصلحت کردن
چانه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، وارد معامله شدن، مذاکره کردن، چک وچانه زدن، آریونه کردن، توی سر مال زدن، بازارگرمی کردن
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده،
مباحثهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال فتگو، صحبت، مصاحبه، بحث، مذاکره، دیالوگ، گفتمان سمپوزیوم، کنفرانس