متمرکز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] متمرکز شدن، همگرا بودن، متقاربشدن درکانون متمرکز کردن، تمرکزدادن (کردن) متمرکز بودن، یکجا جمع شدن
متمرکز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ل] متمرکز کردن، سانتر کردن مجتمع کردن متمرکز شدن تمرکز کردن، تفکر کردن
تغییردهنده: آنزیمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر نده: آنزیم، مخمر، مایۀ خمیر، کاتالیزور، کاتالیست، بچهسرکه شیمیست، کیمیاگر، جادوگر مبدل، آداپتور، ترانسفورماتور، ترانس، ترانسفورمر، وسیلۀ برقی، الک
مایع غلیظفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، لعاب، خلط، مخاط، امولسیون، سفیدۀ تخممرغ، آلبومن، مایونز لخته، چرک خامه، سوپ، مخمر، شیره، افشرده (کنسانتره) آدامس
متمرکز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] متمرکز شدن، همگرا بودن، متقاربشدن درکانون متمرکز کردن، تمرکزدادن (کردن) متمرکز بودن، یکجا جمع شدن
متمرکز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ل] متمرکز کردن، سانتر کردن مجتمع کردن متمرکز شدن تمرکز کردن، تفکر کردن