دستورزبانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ت] دستورزبانی، صحیح نحوی مشتق مجرور، مجزوم، معلوم
ستیزهجوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یزهجو، بزنبهادر، پرخاشگر، پرخاشجو [ی]، مخالف، نابههنجار، ناسازگار مخاصم، متخاصم، متنازع، نزاعطلب، فتنهجو ناهماهنگ
شخص ثروتمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی یلیونر، سرمایهدار، توانگر، محتشم، ارباب، مالدار، حاجآقا، حاجی بازاری، بازاری، میلیاردر، آدمحسابی، افندی مرفهین بیدرد، اغنیا، متمولین از
ثروتمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی انگر، دولتمند، متمول، دارا، غنی، محتشم، مایهدار، بینیاز، مالدار، سرمایهدار، متمکن، متنعم، مرفه، مستطیع، مستغنی تجملپرست خسیس، مالپرست ز
دشمنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی م، مخالف، معارض، مخاصم، مدعی، معاند، مغرض، اپوزیسیون، اجنبی، بیگانه، سرکش، بیمیل، مخالف، متضاد، رنجیده مبغوض