شاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مل، حاوی، آبستن، دربردارنده، متضمن، محتوی، فراگیر دارا همگانی، کلی، عامه، عمومی، عام متشکل، دربرگیرنده مشتمل واجد، دارنده
شامل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ن، دربر داشتن، دارابودن، حاوی بودن، متضمن بودن، پوشش دادن، پوشاندن درخود جا دادن ایجاب کردن دارای عضوی (ویژگی، صفتی، ...) بودن ناظر بهچیزی بودن، تعم
گذشتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان پایانیافته، سپری، سپریشده، تمامشده، خاتمهیافته، منقضی، بهانتهارسیده، مختومه، ختمشده، پایانی قدیم، قدیمی، دیرین، ماضی، تاریخی اولیه، ابتدایی، ب
اشاره داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط داشتن، بهکنایه گفتن، تلویحاً گفتن، بهطور ضمنی بیان کردن (ضمناً) دلالت کردن، متضمن بودن، تلویحاًاثر داشتن، دربر داشتن، بهطور غیرمستقیم اثر
کیفریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، جزایی، تنبیهی، متضمن مجازات انضباطی، انتظامی، انتقامجو، تلافی-جویانه