محکم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوبیدن، مهارکردن، لنگر انداختن، نهادن، نشاندن، چسباندن، حصار بستن، دیوار کشیدن پیچ کردن، میخ کردن، درقید گذاشتن، پرچ کردن
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتش
محکم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی محکم بودن، بادوام بودن، تکاننخوردن، آخ نگفتن، قوی بودن محکمکردن، سخت کردن، تقویت کردن
محکمهپسند بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال پسند بودن، تأیید کردن، مدرکخوبی بودن، تقویت کردن، اثبات کردن تخفیف دادن [مجازات]، حمایت کردن
محکومیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حکومیت، مجرمیت، نفرین، مجازات، مجازات بدنی، مجازات اعدام قرعه، فال تبعید، حکم اعدام، محکومبه اتاق اعدام، وسیلۀ اعدام محکومعلیه
تکیه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، روی چیزی ایستادن، پشتیبانی شدن، جای محکمی داشتن، تکیه داشتن (دادن، کردن)، لَم دادن، یله دادن مطمئن بودن
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتش
محکم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی محکم بودن، بادوام بودن، تکاننخوردن، آخ نگفتن، قوی بودن محکمکردن، سخت کردن، تقویت کردن
[اسم] مجازاتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات بت، محکومیت، پادافره، مکافات، محکومبه، جزایبدی، قصاص، جزا، تأدیب، ادب، گوشمالی، مالش، تودهنی، زجر، تنبیه، تنبیه بدنی، سیاست، نسق، تعذیب، تعزیر،