محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
مجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دستور، برگۀ فرمان، اجازه حُکم، حکم کتبی، ابلاغ، ابلاغیه، احضاریه، حکم توقیف، حکم جلب، مراحل قضایی پاسخ قرارداد، حُکم کارگزینی، حکمانتصا
مجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص تور، پروانه، جواز، تصدیق، اجازهنامه، اجازه، منشور، برگه، باندرول، مجوز قانونی، امتیاز فتوا، حکم تأییدیه، گواهینامه، پذیرش بلیت (بل
محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
مجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص تور، پروانه، جواز، تصدیق، اجازهنامه، اجازه، منشور، برگه، باندرول، مجوز قانونی، امتیاز فتوا، حکم تأییدیه، گواهینامه، پذیرش بلیت (بل
ثابت شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال محرز، معلوم، واضح، بدیهی، مسلّم، یقین، مبرهن، مثبت، غیرقابل انکار، قطعی، قابل اثبات، مدلل، یافته