محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
محوطۀ بازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل فضای باز، حیاط، صحن، دربار، بارگاه، آستان، اندرونی، بیرونی، هشتی استادیوم، استخر سرباز ناحیه، دامنه
محوشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محوشده، پاکشده، زدوده، ثبتنشده خراب
محولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام اگذارشده، ارجاعی، تفویضشده، سپرده(شده)، وکالتی بهنیابت
محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
محوشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محوشده، پاکشده، زدوده، ثبتنشده خراب
مرکزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قل، محور، قطب، کانون، وسط، قلب، هسته، ناف، کمر، جزء اساسی سانتر نقطۀ پرگار