مالیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی یدن، مالاندن، کشیدن، تراشیدن، خراشیدن، ساییدن، خوردن، اصطکاک ایجاد کردن اصطکاک پیدا کردن
مالیاتوصول کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اتوصول کردن، باجوخراج گرفتن، مالیات جمعآوری کردن مالیات وضع کردن
مالیاتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خراج، باجوخراج، عوارض، عوارض تجمیعی، مالیات فروش، حقوق گمرکی، سود گمرکی، مالیات مستقیم، مالیاتغیرمستقیم، مالیات ارزش افزوده وضعمالیات، مالی
مالیات وضع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ردن، مالیات بستن، بستن، نرخ عوارض را تعیین کردن، عوارض گرفتن، ارزیابی کردن، تقویم کردن، جریمه کردن، مالیات بریدن، برگ تشخیص صادر کردن، تشخیص
منطقهایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام منطقهای، محلی، کشوری، ناحیهای مسلماننشین هموطن، همولایتی دوست
خیمه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد در گستراندن، آویزان بودن بر فراز محلی، معلق بودن بر فراز محلی، چادر زدن، طاق زدن، فروپوشاندن، همپوشی داشتن، سایه انداختن، چتر (زدن، گستراندن)
لهجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لهجۀ محلی، گویش، آهنگ صدا گیلکی، کُردی، افغانی دهاتی، شهرستانی، تهرانی
شهریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ی، مدنی منطقهای، محلی، استانی، مرکزی شهرنشین، متمدن مرکزنشین، اهل پایتخت، پایتختنشین
عامیانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه نه، محلی، ولابتی، دهاتی عوامانه، عوامپسند، ساده، مبتذل