محضردارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ر، سردفتر، سردفتراسناد رسمی، رییس دفترخانه اسناد رسمی، دفتریار دفتر ازدواج و طلاق
قرارداد منعقد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد منعقد کردن، قرارداد بستن، محضر رفتن، محضری کردن، عهدهدار شدن پیشفاکتور دادن پیمانبستن، قول دادن پذیرفتن، موافقت کردن، تواف
قراردادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قراردادی، پیمانی، محضری، الحاقی، متمم دوجانبه، دوطرفه، مشترک مُهرشده، مصوب، امضاشده معاملهشده، فروشرفته، خریداریشده
اتاق کنفرانسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه نفرانس، تالار، مجلس، محضر، آمفیتئاتر
واگذارکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گذارکردن، منتقل کردن، انتقال دادن، صلح کردن، حوالهکردن، سند محضری دادن، اجاره دادن