محرومکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ن، بینصیب کردن، بیبهره کردن، سلب کردن، یتیم کردن، لخت کردن، ناک کردن، مال کسیرا ازدستش بیرون آوردن
مستثنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ستثنا، محروم، بینصیب، بیبهره، ممنوعشده، مستثناشده، خطخورده مردود، غیرممکن بیرون گذاشتهشده، ممنوعالخروج، تبعیدی، اخراجی، پناهنده طردشده، مطرود،
مستثنی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مستثنی بودن، محروم بودن، بیرونگذاشته شدن، مجاز نبودن مستثنا شدن، کنار گذاشته شدن، تحریم شدن
غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مکن کردن، محروم کردن، بیرون کردن اجازه ندادن، آچمز کردن، قدغن کردن
مستثنی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ن، بیرون کردن، محرومکردن، خارج کردن، کنارگذاشتن، اجازۀ ورود ندادن، راه ندادن، تحریم کردن، بازداشت کردن بیرون گذاشتن، تحتالشعاع قراردادن، انحصاری عمل