محکمهپسند بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال پسند بودن، تأیید کردن، مدرکخوبی بودن، تقویت کردن، اثبات کردن تخفیف دادن [مجازات]، حمایت کردن
تندی [محرکها]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ها]، بُرّندگی، گزندگی، زنندگی، سختی، شدت، نفوذ، نافذ بودن، نیشداری
نیروی رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نده، نیروی محرکه، نیرو، زور، فشار، هُل، انفجار، احتراق داخلی موتور، جت، پارو، بادبان بخار، باروت، باد، سوخت، مواد منفجره کمان، تفنگ، اسلحه
خویشاوندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] خویشاوند، منسوب برادر، خواهر مادرانه، پدرانه خانوادگی سببی، نسبی، وابسته محرم عیالوار، عائلهمند متعلق اوگهای
علتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت سبب، مسبب، موجب، زمینۀ خاص، عامل، مایه، نیروی محرکه انگیزه، غرض، بابت، جهت، مقصود، آرمان، هدف، نشانه، آماج علتالعلل، علت نخستین، محرک اول، کردۀ نخس
منسوجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پارچه، قماش، متاع، امتعه، بافه، محرمات، پلاس، محصول الیافدار قالی، فرش قواره بافتنی، تریکو پشهبند الیاف ◄ فیبر خیاطی
تأییدکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال نده، مصدق، گواهیدهنده، مستند، مبنا، وارد، بهجا، محکمهپسند، مثبته، قابلقبول، معنیدار، حاکیاز ظاهراً قابلقبول، ظاهری، راستنما، ظاهراً