مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
مستقر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قر کردن، اسکان دادن کوچ دادن، تبعید کردن بنیاد نهادن، تأسیس کردن
مستقر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام دن، ایستادن، قرارگرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، متوقف شدن اقامت گزیدن، منزل کردن، ساکن شدن، جا خوش کردن، جا گرمکردن، اتراق کردن از سفر بازآمدن،
مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
محترمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، ارجمند، شریف، باشخصیت، مورد احترام، عزیز، محترمه، مقرب، مکرم، ارزشمند، ارزنده، برانگیزنده بامهابت، باهیبت، بایالوکوپال علیهمالسلام، حسابی مُ
مالپرستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سودجو، محتکر، کاسب، مزدور، پولکی، افزونطلب، مالدوست، پولپرست، جاهطلب، خودخواه، آزمند، طماع، حریص، مالاندوز، گردآورنده