محاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) محارب، متحارب، بسیجشده، مسلح، ستیزهجو درحالِ جنگ، متخاصم، حملهکنان انتحاری[عملیات] ایستاده، خبردار، آماده
محترمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، ارجمند، شریف، باشخصیت، مورد احترام، عزیز، محترمه، مقرب، مکرم، ارزشمند، ارزنده، برانگیزنده بامهابت، باهیبت، بایالوکوپال علیهمالسلام، حسابی مُ
محاکمهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه، دادرسی، جلسه، نشست تحقیق، بازجویی، تشخیص، قضاوت، تبرئه، محکومیت، قصاص، مجازات قضیه، رویه، رویۀ دیوان عالی
محاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) محارب، متحارب، بسیجشده، مسلح، ستیزهجو درحالِ جنگ، متخاصم، حملهکنان انتحاری[عملیات] ایستاده، خبردار، آماده
ارجمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شریف، محترم، آبرومند، اسمورسمدار، بزرگ، عزیز روسفید، شایستۀ تحسین آدم، باصفت، بامعرفت، جوانمرد، بزرگوار، عالیمقام، عالیتبار، عظیمالشأن،
حملهکنانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حملهکنان، مهاجم، محارب، دشمن، جنگجو نفوذی متجاوز