مجریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ومن، خواننده، دلقک، کمدین، معرکه‌گیر دلقک دربار، طلخک عروسک‌گردان
مجری قانونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ون، قانون‌گزار، وزیردادگستری، رییس قوۀ قضاییه، قاضی، پلیس قضایی، منصب دادگاه صحرایی، دادگاه نظامی، دادگاه اجرائیات
آیینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب فرمولوار، سطحی، سمبولیک، رسمی، تشریفاتی (رسمی) مُقیّد، سختگیر، مُجری
بینندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ده، ناظر، تماشاگر، نظاره‌کننده، مخاطب، حضار، بینندگان، تماشاگران، اطرافیان گواه، شاهد هوادار نگهبان، کشیک، دیدبان جهانگرد، کاشف، یابنده آگاهی‌ده
اقتدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام قتدار، قدرت سیاسی، فره، قدرت قانونی، اتوریته، ولایت رهبری، هژمونی، مدیریت، حاکمیت، حکمرانی▼ سلطنت، پادشاهی، امپراطوری، فرۀ ایزدی، ظل خد
ظریفطبعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی حاضرجواب، شوخ، بذله‌گو، خوش‌مشرب، شیرین‌سخن، ظریف، ظریف طبع، شوخ‌طبع، باحال، بامزه، دلقک، مقلد، مزاح‌گو، لطیفه‌گو (سرا) باریک‌دان، هوشیار، س