متعلقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ودن، بهنام ِکسی بودن، مال کسی بودن، تعلقداشتن، درخدمت بودن، تابع بودن عاید شدن صفت چیزی بودن، ذاتی بودن، مشمول بودن
متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
یعنی [مثال]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مثال]، [برای مشخص کردنمورد]، بهزبان خلاصه، بهعنوان مثال، مثلاً بالجمله ≠ یعنی [توضیح معنا]
متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
یعنی [مثال]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مثال]، [برای مشخص کردنمورد]، بهزبان خلاصه، بهعنوان مثال، مثلاً بالجمله ≠ یعنی [توضیح معنا]
تشکیلدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تشکیلدهنده، متعلقه، لاینفک، داخلی، ذاتی ترکیب کننده، ترکیبدهنده، چسباننده، وصلکننده سازمانی
دراختیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ر، متعلق، موجود، درحساب، درتصرف، شخصی، وابسته، مالِخود، غیرمشاع، انحصاری، خصوصی، استحقاقی دردست، درچنگ، در یَد، تحت یَد، تحت کلید، در دستر
ذاتی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] ذاتی بودن، متعلق بودن بهارث بردن، نشان داشتن، دربرداشتن، دلالتکردن، اشاره داشتن