متکبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ه، دارای فیسو افاده، افاده‌ای، ازخودراضی، خودستا، خودبین، باددرسر، متفرعن، خودپسند، پرافاده، متفرعن، مدعی، تحقیر‌کننده، لافزن، دارای اداواصو
متکبر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، مغرور بودن، باد به (تویِ، در، زیر) غبغب (گلو، آستین،...) انداختن، باد داشتن، باد درسر داشتن، باد کردن، از دماغ فیل افتادن، خدا رابنده ن
متکبر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، به تکبر دیگریافزودن، دیگری را متکبر کردن، باد کردن، چاپلوسی کردن، قبول داشتن
شخص متکبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، فرعون، نارسیس، آقابالاسر، اگوتیست، آدم شیک پوش، آدم زرنگ، پرمدعا
متأخرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان متأخر، مسبوق، متعاقب، آینده، آتی جانشین پسین، بعدی، بازپسین، مابعد، عقبی، پشتی، خلفی، مؤخر، آخر، آخری، آخرین، اخیر
خودخواهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، خودپسند، خودپرست، خودبین، متفرعن، متکبر، مغرور، خسیس، مال‌پرست، طماع، حریص، فرصت‌طلب شخص خودخواه، نارسیست، شخص متکبر
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشی‌گیرنده و شتابنده پیشی‌گرفته مذکور، یادشده، نام‌برده، مزبور، ذکرشده،
ادافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دا، خودنمایی، ناز، افاده، پُز، تکبر هوسبازی، عشوه، کرشمه شکلک اطوار، اطفار (اطوار)، نازوغمزه (نازوادا، نازوکرشمه)، قروقمیش، ناز ِشتری ☹، غمز
فعلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لی، جاری، کنونی، موجود، معاصر، امروزی، متجدد حاضر حاکم، غالب، نافذ، فراگیر، درگردش رایج، شایع، متداول، مُد روز، مرسوم ساری، حی و حاضر، درجریان متأخر
متکبر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، به تکبر دیگریافزودن، دیگری را متکبر کردن، باد کردن، چاپلوسی کردن، قبول داشتن