متوجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، مواظب، دقیق، بادقت، ملتفت، هوشیار، عمیق، متفکر، آگاه، آشنا مقید، مصمم، سخت مشغول، هوایی، اندیشناک، غوطهور ساعی، پشتکاردار، فعال،
توجه نکردن [بهشخصدیگر]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ردن [بهشخصدیگر]، غفلت کردن از دیگری، اعتنا نکردن، اهمیتندادن، اهمیت ندادن، آدم نشمردن غافل شدن غفلت کردن▲
توجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود علاقهمندی، تأمل، استغراق، تعمق، غور، تفکر، تمرکز، توجه دقیق، تدبر، موشکافی، باریکبینی، دقت نظر، تدقیق، مداقه، دقت بذلِتوجه، عنایت
توجه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ردن، دقتکردن، باریک شدندر چیزی، اعتنا کردن (داشتن) بهکسی (چیزی)، درنظر گرفتن، لحاظ کردن، مواظب بودن، دیدن، شنیدن، نگاه کردن، مطالع
توجهرا جلب نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود جلب نکردن، دزدکی رفتن، یواشکی رفتن، جیم شدن، باریک شدن، جیمفنگ شدن، حبّ جیم را خوردن
بیتوجه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ] بیتوجه بودن، گوش ندادن، متوجهنشدن تو[یِ] باغ نبودن
مؤثرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت گذار، گیرا، آتشین، تأثیرگذار، تأثیرکننده، اثربخش، باحالت قابل توجه متوجه، رویکننده، اثرگذارنده، عامل
متمایلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] متمایل موجب، منجربه، مایل منسوب، وابسته، بسته معطوف، متوجه مشروط (مفاد)