متمایزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ز، مشخص، معین، ذاتی ویژه، ممتاز، حسابی تعیین کننده، تمیز دهنده، مشخصه، ممتازه قاطع
متمّمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت متمّم، الحاقی، افزوده، فرعی، جمع پیوست، ضمیمه، انکس، عقبه، مکمّل، کاملکننده ◄ کامل بودن پیشوند، پسوند، قید، بخش جمله دنباله، پیامد اتمام همراه آستر
متمرکز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] متمرکز شدن، همگرا بودن، متقاربشدن درکانون متمرکز کردن، تمرکزدادن (کردن) متمرکز بودن، یکجا جمع شدن
متمادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] متمادی، بلندمدت، درازمدت سابقهدار، دیرینه، دیرین، قدیمی، کهنه، ریشهدار مادامالعمر، برای تمام عمر فرسایشی، بیامان، کشدار▼ بادوام، پردوام، مقاوم
متمایلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] متمایل موجب، منجربه، مایل منسوب، وابسته، بسته معطوف، متوجه مشروط (مفاد)
متمّمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت متمّم، الحاقی، افزوده، فرعی، جمع پیوست، ضمیمه، انکس، عقبه، مکمّل، کاملکننده ◄ کامل بودن پیشوند، پسوند، قید، بخش جمله دنباله، پیامد اتمام همراه آستر
متمرکز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] متمرکز شدن، همگرا بودن، متقاربشدن درکانون متمرکز کردن، تمرکزدادن (کردن) متمرکز بودن، یکجا جمع شدن
متمادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] متمادی، بلندمدت، درازمدت سابقهدار، دیرینه، دیرین، قدیمی، کهنه، ریشهدار مادامالعمر، برای تمام عمر فرسایشی، بیامان، کشدار▼ بادوام، پردوام، مقاوم
متمایلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] متمایل موجب، منجربه، مایل منسوب، وابسته، بسته معطوف، متوجه مشروط (مفاد)
متمرکز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ل] متمرکز کردن، سانتر کردن مجتمع کردن متمرکز شدن تمرکز کردن، تفکر کردن