متقلبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط د، غاصب، رباینده، چاخان، هوچی، شارلاتان، عضو حزب باد، آدم پستفطرت [صورت صفتی:] متظاهر، شرور، فاسد
متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت متقابل، دوطرفه، دوجانبه، مشترک تعادلی، متعادل کننده، واکنشی مخالف، ضد، روبرو، متضاد بازدارنده تعویض شده، مبادله شده جدلی برعکس، وارون، وارونه، واژگو
متقابل [مدرک]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال تقابل [مدرک]، ساقطکننده، مسقط، ردکننده، نفیکننده، نافی خنثیکننده، تکذیبکننده
تغییر متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر متقابل، عمل متقابل، تقابل، دوسره بودن، فعلوانفعال، کنش و واکنش، تابع و متغیر، ترافیک دوطرفه، تأثیر متقابل، اثر متقابل وابستگی، بستگی، ارتباط، همبس
اثر متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اثر متقابل، تعامل، کنش و واکنش، عمل و عکسالعمل، قطبیت آنتاگونیسم، تضاد، مغایرت، تقابل، ضدیت واکنش، عکسالعمل، اثر معکوس، انعکاس، بازتاب، پاسخ برخور
مدرک متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مدرک متقابل، مدرک دفاعی، دفاعیه، مدرک تخفیفدهنده، مدارکِ خوانده ادعایمتقابل
نادرستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، متقلب، بدجنس، بیوجدان، خاطی، ناشایسته، نارو، نانجیب، فرصتطلب، شرور، دورو پدرسوخته، جلب ناسره، اشتباه، دارای مفهوم نادرست: [نادرستدو معنی دار
غاصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غاصب، دیکتاتور، متقلب، متجاوز، متعدی، متصرف، کلاهبردار استثمارگر، بهرهکش، زالو، زالوصفت، خونخوار، بیرحم مستبد، ظالم
عضوحزببادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام رصتطلب، جاسوس دوجانبه، مرتد، رفیق دزد وشریک قافله، چاپلوس، متقلب، دمدمی، نامرد، مزدور، شریک جرم، همدست
دُزد789فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ُزد، دستکج، طرار، دلهدزد، متقلب، نادرست بچاپ، کلاهبردار، سوءاستفادهچی راهزن، [دُزد (باهویت دستوری اسمی) ◄ 789] دزدانه، بهناروا
دزدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی عیّار، راهزن▼، گانگستر، مالدزد، مالخر، رباینده، متقلب، کلاهبردار▼، طرار، جیببر، کفزن، شبرو، دلهدزد، آفتابه دزد شَریک جُرم آرسن لوپن، آ