مستعفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ت] مستعفی، تسلیم متقاعد، بازنشسته، بازنشست قبلی، پیشین کنارهگرفته
موافقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فق، مجاب، قانع، متقاعد، همراه، هوادار، مؤید، متفق یکزبان، یکسخن، همزبان، همعقیده، همرأی، متفقالرأی، متفقالقول، همدل، همداستان، همسا
موافقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص موافق، راضی، تأییدکننده، سازگار، اجازهدهنده آمادۀ انجام، راغب، فروتن متقاعد، مجاب سیر، خرسند، راضی دارای نظر موافق، موافق