متغیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر متحول، قابل‌تغییر، ناپایدار، بی‌ثبات، متزلزل، غیرثابت، دارای نوسان، نااستوار، سست، لرزان، دگرگون‌شونده متلون، هزاررنگ، بوقلمون، دمدمی موقتی، گذرا،
متغیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یر بودن، ثبات نداشتن همیشه پشیمان بودن، تردید داشتن، بی‌عزمبودن جایی بند نشدن، به‌خواهشهاینفس تسلیم شدن منصرف شدن، تغییرعقیده دادن طفره رفتن، دوپهل
چیز متغیّرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ر، معشوق، پروتئوس، رنگ‌عوض‌کن، بوقلمون، اختاپوس، منظرۀ متغیر، منظره چیز شکل‌پذیر، موم، گل کوزه‌گری، سیال، مایعات باران بهاری، فلک، حرکت بخت‌واقبال،
همواره متغیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر همواره متغیر، متحرک، سیّار، جنبنده، جنبان مرتعش، متلاطم تغییرکننده، فرّار، متغیر ناهمگن جورواجور، گوناگون، رنگارنگ، متنوع ماهر متفاوت بی‌ثبات▼، بی
متحیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ت، گیج(شده)، انگشت به‌دهان، دچار بهت و حیرت، حیران، مات، متعجب، شگفت‌زده، نامطمئن
چیز متغیّرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ر، معشوق، پروتئوس، رنگ‌عوض‌کن، بوقلمون، اختاپوس، منظرۀ متغیر، منظره چیز شکل‌پذیر، موم، گل کوزه‌گری، سیال، مایعات باران بهاری، فلک، حرکت بخت‌واقبال،
همواره متغیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر همواره متغیر، متحرک، سیّار، جنبنده، جنبان مرتعش، متلاطم تغییرکننده، فرّار، متغیر ناهمگن جورواجور، گوناگون، رنگارنگ، متنوع ماهر متفاوت بی‌ثبات▼، بی
ناهمگنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] ناهمگن، نامتجانس متغیر، همواره متغیر بی‌شکل، به‌هم‌ریخته، آشفته زبر بی‌شباهت، متفاوت، نامشابه جوراجور، متنوع ناسازگار، تطبیق‌ناپذیر بی‌قاعده، غی
وابسته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه وابسته بودن، به‌یکدیگر وابستهبودن، تابع و متغیر بودن، واکنش نشان دادن تهاتر کردن، تجارت کردن مساوی کردن، تلافی کردن، جبران کردن