معیّنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود معیّن، حادث، خاص، ازپیشتعیینشده، چنان وضعی، وضعیتی، محیطی، مجاور منوط، مشروط، موکول، مرتبط، مربوط، مناسب، مقتضی اتفاقی، متعاقب محدود
معین نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال معین نبودن، نامعلوم بودن، بستگیداشتن، دوپهلو صحبت کردن شکایجاد کردن منتظر بودن
درزمانِ معینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ن، هرهفته، هرسال، همهروزه، هرروزه، درهر ماه (روز، ...)، ماهانه، همیشه، بهتناوب
نجیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، اصیل، بااصلونسب، بزرگمنش، آقامنش، بزرگوار، پاکزاد، پاکنژاد، پاکنهاد، رفیع، بلندمرتبه، دارای مقام و منزلتی والا، علیه، با تربیت، بزرگ م
معیّنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود معیّن، حادث، خاص، ازپیشتعیینشده، چنان وضعی، وضعیتی، محیطی، مجاور منوط، مشروط، موکول، مرتبط، مربوط، مناسب، مقتضی اتفاقی، متعاقب محدود
معین نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال معین نبودن، نامعلوم بودن، بستگیداشتن، دوپهلو صحبت کردن شکایجاد کردن منتظر بودن
تعداد مشخصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد معین، گروه، تیم، گله، رمه، فوج، دسته، خیل، رده، رسته، جوخه، عده، قافله، اردو، قبیله، نژاد، باند، فرقه، جرگه، حلقه، سلک، محفل، جماعت ناوگان، لشگر، دست