متعجب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه کردن، غافلگیر کردن، مچگیریکردن، شبیخون زدن، بیهوا حمله کردن بعید بودن، محتمل نبودن
بهیادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه متذکر، متعرض، گوینده، یادآوریکننده، یادآور وفادار ◄ وفاداری بهیاد آرنده
شگفتزدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فتزده، متعجب، حیرت زده، بهتزده، تحسین کننده، متأثر، مبهوت حیران، سرگشته، فرومانده
مرسومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام معمول، متعارف، متداول، باب، رایج، مصطلح، مقرر، همیشگی، معهود، روتین، مأنوس▼ نهادینه، جاافتاده عرفی، متعارفی، همیشگی، دارای کاربرد، مستعم
مانعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ع، بازدارنده، متعرض، دستوپاگیر، نامساعد، محدودکننده، تحریمکننده، متقابل عایق، نارسانا، ناتراوا [اسم: مانع▲]